قابل توجه زوج هایی که می خواهند جدا شوند
قاضی روی میز خم شد: خب دخترم؛ دلت می خواد
با مادرت زندگی کنی یا پدرت؟
دخترک زیر چشمی به قاضی نگاه کرد. چشم گرداند
چند لحظه به زن و مرد خیره ماند
قاضی از مرد و زن خواست که برای چند دقیقه دادگاه
را ترک کنند.دخترک با نگاه، رفتن آنها را دنبال کرد تا
در بسته شد
قاضی از جا بلند شد.رفت و روی صندلی کنار
او نشست: خب؟!دخترک آه کشید: گیج شدم.
قاضی خم شد و همان طور که موی اورا نوازش می کرد،
پرسید: چرا؟
دخترک رو به او کرد: آخه سارا میگه خودمو نصف کنم.
یه نصفه رو بدم به پدر نصفه ی دیگرو به مادر. این طوری
هیچ کدوم تنها نمی مونن. مگه نه؟