زن جوان که به همراه همسرش برای طلاق توافقی
به دادگاه خانواده آمده بود، در خصوص علت درخواست
طلاق به قاضی دادگاه خانواده گفت: از
++++++++++++++++++++++++++++++++
زن جوان که از شوهر بداخلاقش میترسید به دادگاه خانواده رفت و درخواست طلاق داد.
زن جوانی با مراجعه به دادگاه خانواده مدعی شد که از شوهرش وحشت دارد
و الان ۷ سال است که با ترس و دلهره زندگی کرده است.
این زن درخواست جدایی
داد و به قاضی گفت: ۷ سال پیش احمد به خواستگاریام آمد و با هم ازدواج کردیم، اما
از همان ابتدا یک روز خوش در زندگی نداشتم، احمد مرد بدخلاقی بود که من به شدت از
او میترسیدم.
وی ادامه داد: در آن زمان واقعا میترسیدم اسم طلاق را به
زبان بیاورم. درخانواده ما زندگی سراسر بدبختی را باید تحمل میکردیم اما هرگز
نباید اسمی از طلاق میآوردیم اما او روز به روز بدتر میشد و درگیریهای من و
احمد همچنان ادامه داشت.
زن جوان گفت: او هر وقت عصبی میشد مرا با چاقو
تهدید میکرد، هر لحظه فکر میکردم که ممکن است مرا بکشد. یک شب قهر کردم و به خانه
پدرم رفتم، به او گفتم میخواهم جدا شوم. مادر و پدرم وقتی این موضوع را شنیدند به
جای اینکه حمایتم کنند شروع کردند به داد و فریاد. به اینکه حقی ندارم از شوهرم جدا
شوم. من هم به ناچار به خانه مردی برگشتم که همیشه از او میترسیدم اما حالا دیگر
حاضر نیستم با این مرد زندگی کنم، برایم اصلا حرفهای اطرافیانم مهم نیست میخواهم
با طلاق از این مرد زنگ آرامش را ببینم.
بعد از اظهارات این زن، قاضی دستور
احضار همسر وی به دادگاه را صادر کرد.
+++++++++++++++++++++++++++++++++
درخواست طلاق به خاطر قد کوتاه مرد
زن جوان به خاطر کوتاه بودن قد شوهرش به دادگاه خانواده مراجعه کرد و درخواست طلاق داد.
چندی پیش زن جوان با مراجعه به دادگاه خانواده درخواست
طلاق داد. این زن درخصوص علت آن به قاضی گفت: 8 ماه است که با پوریا ازدواج کرده
ام. از همان روز اولی که پوریا را دیدم متوجه شدم که قدش از من کوتاه تر است. ولی
آن زمان فکر نمی کردم که این مشکل بزرگی باشد و بخواهد مرا تا این حد عذاب بدهد.
وی ادامه داد: وقتی با پوریا در خیابان راه می رفتم متوجه می شدم که قدش از
من کوتاه تر است و حتی اوایل کمی از این موضوع ناراحت شدم. ولی وقتی بیشتر با پوریا
و خانواده اش آشنا شدم متوجه شدم که او از یک خانواده بسیار خوبی است و خودش پسر
خوب و با اخلاقی به نظر می رسید. برای همین اصلا به اختلاف قدمان فکر نکردم و به او
جواب مثبت دادم.
زن جوان گفت: ولی از همان شب عروسی ناگهان این اختلاف قد
تو ذقم خورد. روز جشن من مجبور شدم کفش بدون پاشنه بپوشم تا تقریبا هم قد پوریا به
نظر برسم. آن روز خیلی ناراحت بودم و حتی از ازدواج با پوریا پشیمان هم شدم.
وی بیان داشت: رفته رفته این موضوع برایم به یک کابوس بزرگ تبدیل شد. تا
جایی که سعی می کردم اصلا با پوریا جایی نروم و کمتر در انظار عمومی دیده شویم. من
با این مشکل نمی توانم کنار بیایم و می دانم که بعدها حتما با مشکل بزرگتری مواجه
می شویم. خود پوریا هم موضوع را فهمیده و می داند که من به خاطر قد کوتاهش خجالت می
کشم و دوست ندارم جایی با او بروم. برای همین تصمیم گرفته ام به دادگاه خانواده
مراجعه کنم درخواست طلاق بدهم.
با پایان حرفهای این زن، قاضی عموزادی
احضاریه ای برای شوهرش فرستاد تا در جلسه بعدی وی نیز در دادگاه حاضر
شود.